وقتی بهعنوان دانشجوی مهندسی مکانیک در دانشگاه پذیرفته شدم، یک لشکر آدم بودند که باید برایشان توضیح میدادم که چرا خواستهام در رشته مکانیک تحصیل کنم. چرا که این رشته به نظرشان «مردانه» بود یا دستکم «زنانه» نبود. این تردید و تعجب محدود به زمان دانشجویی نبود و در تمام مدتی که بهعنوان مهندس کار میکردم هم ادامه داشت. در تمام این دوران کسانی بودند که نصیحتم کنند تا کار «زنانه»تری برای خودم پیدا کنم، مثلا دبیر باشم یا پرستار یا اگر میخواهم مهندس باشم، یک مهندسی ملایمتر انتخاب کنم مثلا مهندس کامپیوتر باشم.
اغلب ما اصطلاح کارهای زنانه و کارهای مردانه را شنیدهایم. اینکه فلان شغل یا رشته یا حرفه مردانه یا زنانه است. مارگارت مید معتقد بود که تقسیم کار جنسیتی طبیعی است، او تقسیم بندیهای زنانه و مردانه را به نقشهای تولید مثلی متفاوت مردان و زنان و به تفاوتهای نیروی جسمانی بین دو جنس نسبت میداد. همانطور که بسیاری، همین امروز در جامعه ما اینطور فکر میکنند. اما ایدهای که بعد از مید در میان متفکران اجتماعی پاگرفت این بود که یک نقش اجتماعی صرفاً بهویژگیهای روانی مبتنی بر جنس (زن/مرد) مربوط نیست بلکه بسیار فراتر از آن مربوط است به موقعیتِ اجتماعی فرد، همان موقعیتی که جایگاه فرد را در نظام تقسیم کار نیز مشخص میکند.
انقلاب صنعتی و تولد زنِ خانهدار
وضعیتی که امروز در آن زندگی میکنیم بهنظرمان همیشگی میآید، اما اغلب اوقات اینطور نیست. جوامع تغییرات زیادی را در هم در شکل و هم در محتوای اجتماعی زندگی روزمره پشت سر گذاشتهاند. شاید امروز به نظر همه ما «طبیعی» باشد که زن خانهدار باشد و مرد بیرون از خانه کار کند، «طبیعی» باشد که جایی خانه باشد و جای دیگری محل کار . این طبیعی ولی پیش از انقلابِ صنعتی یعنی تا قرن هجدهم شکل دیگری داشته است. تا پیش از انقلابِ صنعتی، محل زندگی و محل کار از هم جدا نیستند و در نتیجه خانواده یک واحد اقتصادی است که در مکانِ خانه زندگی و همزمان کار میکند. همه اعضا خانواده از جمله زنان در این «کار» شریک هستند و اگرچه ممکن است تقسیمِ وظایف و حتی ثروت همچنان مبنای جنسیتی داشته باشد اما همه در تولیدِ ثروتِ ملموس شریک هستند. تولدِ «زنِ خانهدار» محصولِ انقلاب صنعتی و جدا شدن محل کار از محل زندگی است. انقلابِ صنعتی، محل کار را به کارخانهها و مراکز عمومیِ جمعی انتقال داد و بنابراین خانه تبدیل به فضایی برای پشتیبانیِ تولید شد و همه وظایف نگهداری از فرزندان، تهیه غذا، لباس و زندگی روزمره که پیش از این بین اعضا خانواده تقسیم میشد به گردنِ زنان افتاد بیآنکه حقوقی برای آنها در نظر گرفته شود.
نظام ارزشی اجتماعی که تا پیش از این نمیپذیرفت که زنی تنها به فرزندآوری و کار خانه اکتفا کند، به سمتی تغییر کرد که زنان را مناسب کارهای داخل خانه میدانست و دیگر اَشکال کار زنان را از نظر ارزشی ناهنجار دانست و حتی در تواناییهای ذهنی و بدنی آنها در انجام برخی کارها شک کرد. زنانی که تا پیش از انقلابِ صنعتی یا حتی پس از آن در روستاها همچنان به سنگینترین کارهای کشاورزی میپرداختند، جنسی لطیف شناخته شدند که از انجام کارهای سنگین صنعتی ناتوانند یا حتی برای سلامتی روح و روانشان ضرر دارد. درسخواندان برایشان غیرضروری یا حتی مضر و سهم از قدرت سیاسی مناسب با ذاتشان بود. در عوض همین زنان میتوانستند ساعتهای طولانی بدون وقفه و بدون استراحت و مرخصی در خانه کار کنند، زایمانهای پشت سر هم و بیاستراحت داشته باشند و کار مراقبت و پرستاری خانه را هم انجام دهند، بدون آنکه درآمدی داشته باشند فقط چون با روحیاتشان سازگار بود و خودشان به آن علاقه داشتند.
زنان برای بازگشت به بازار کار و گرفتن سهمی از اشتغال با موانع زیادی روبرو شدند، موانع و دردسرهایی که همچنان ادامه دارد.
بازگشتی دشوار به بازار کار
زنان سالها پس از انقلابِ صنعتی و بهویژه پس از جنگ جهانی دوم به بازار کار بازگشتند اما بازگشتی بسیار پرحاشیه، ناامن و قطرهچکانی. با زنانی که شاغل شدند هرگز مانند مردان شاغل برخورد نشد، آنها همچنان پرورشدهندگان کودکان، مادر، همسر و خانهدار هستند، ارتشی ذخیره که میشود در حاشیه بازار آنها را بهکار گرفت و در اولین فرصت نیز اخراج کرد. مشاغلی زنانه دانستهشد که ادامه وظایف خانهداریِ زنان بود. مشاغلی مانند مربی مهدکودک، معلم مدرسه، پرستار، کارهای هنری و نظایر آن. هنوز صلاحیتِ زنان برای مدیریت کردن، مهندسی، وزارت، امور سیاسی و نظامی بهرسمیت شناخته نشده و اگر زنی با وجود موانع در این رشتهها کار کند با او بهمثابه «دیگری» برخورد میشود که قطعاً با عمومِ «زنان» فرق دارد و گونهای استثنایی است یا بهبیان عامیانهتر «یک پا مرد است»
جوان آکر[1] جامعهشناس انتقادی در مقاله خود با عنوانِ «جنسیت، سرمایهداری و جهانیشدن[2]» مینویسد «فرآیندها و ایدئولوژیهای جنسیتی، در جهانی شدن سرمایهداری نهفته است چراکه سرمایهداری مسئولیت تولید را میپذیرد، حالآنکه مسئولیتی در قبال تولیدمثل قبول نمیکند» بنابراین باید گروهی باشند که از کودکان نگهداری کنند، از نیرویِ کار مراقبت کند و در عین حال همین نقشها را به بازار کار و فضای عمومی گسترش دهد. این نقش را در جوامعِ مردسالار و سرمایهسالار، زنان بر عهده میگیرند. نظام ارزشی و هنجاری نیز آنها را تربیت میکند برای اینکه این نقش را برای خود و زنان دیگر بهترین شیوه زندگی بدانند و کارهای دیگر را با ذات خود ناهمگون بدانند. آکر اینطور جمعبندی میکند که «ساختار و ایدئولوژی پیرامونِ تولید و تولیدمثل به ادامه نابرابری جنسیتی کمک میکند. شرکتها در قبال تولید مثل مسئولیتی بهعهده نمیگیرند. نگهداری از کودکان کار کمارزشی شمرده میشود، در نتیجه کسی که از کودک نگهداری میکند (زن) نیز کمارزش شمرده میشود.» در نتیجه جامعه برای زنان ارزشهایی نظیر «فداکاری»، «ایثار» و برای مردان «رقابت»، «ارتقا» و «تولید ثروت» را تبلیغ میکند.
دیوارِ نامرئیِ تبعیض
چنانکه همه ما این تجربه را در انتخابِ شغل داریم، یک دیوار نامرئی، مشاغل زنانه را از مشاغلِ مردانه جدا میکند. شغلهایی هستند که مردانه دانسته میشوند و شغلهایی که زنانه. بهاین جدایی، جداییِ افقی گفته میشود و بهنظر میرسد که زنان، داوطلبانه شغلهایی متفاوت از مردان را انتخاب میکنند. مثلا مردها پزشک جراح میشوند و زنان پرستار، مردان مهندس میشوند و زنها منشی. شکل دیگری از تبعیض اما ماهیتِ عمودی دارد. بهاین معنا که مردها به شغلهای رده بالا در سازمانها دسترسی دارند و زنان به مشاغل رده پایینتر. مثلا در وزارتِ آموزش و پرورش بیشتر از هشتاددرصد مشاغل در اختیارِ زنان است در حالیکه کمتر از ده درصدِ پُستهای مدیریتی در اختیار زنان است. دو اصطلاحِ «سقفِ شیشهای» و «کفِ چسبنده» به همین موضوع اشاره دارند. زنها اغلب حتی بیاینکه قانونی آنها را از رسیدن به مشاغل ردهبالا یا ارتقاء شغلی در سازمانها منع کند با سقفی شیشهای و کفی چسبنده روبرو هستند که اجازه نمیدهد از حدی بیشتر، پیشرفت شغلی داشته باشند. برخی از جامعهشناسان برای توصیف مشاغل مردانه و زنان از اصطلاحِ مشاغلِ آبی و صورتی استفاده میکنند. کاترین حکیم[3] جامعهشناس انگلیسی در توصیف مشاغل مردانه مینویسد: «مشاغلی با ساعات کار طولانی که نیاز به فداکاری حرفهای فراوان دارند و فرد را از صرفِ زمان و انرژی برای کارهای خانوادگی محروم میکنند.[4]» مشاغلی که سفرهای طولانی، نیاز به حضور سریع در محل، جلساتِ خارج از ساعات کاری دارند، مشاغلی که دوستدار خانواده نیستند. از زنان انتظار میرود وظایفِ خانگی را برعهده بگیرند، شغلِ خود را -در صورت شاغل بودن- طوری تنظیم کنند که همزمان بتوانند همچنان مسئولیتِ خانه بر عهده بگیرند تا مردان این فرصت و امکان را داشته باشند که شغل خود را حفظ، مهارتهای خود را ارتقاء و رده شغلیِ خود را بهبود بخشند.
آینده چالشهای شغلی زنانه و مردانه
همه ما بهواسطه زیست اجتماعی ناچار نقشهایی را برعهده میگیریم. نقشها انتظاراتی هستند که بهصورتِ اجتماعی تعریف میشوند و مجموعه رفتارهایی را در برمیگیرند که صاحب نقش باید به آنها عمل کند. جنسیت از مهمترین عوامل سازنده نقشِ اجتماعی است. نقشها و مجموعه رفتارهای معینی که به یک نقش نسبت داده میشود هرگز ثابت و پایدار و در یک کلام ازلی و ابدی نیستند. نقشِ اجتماعی زنان و مردانِ امروز مانند زنان و مردانِ یکصدسال پیش نیست و بههمین قیاس با یکصدسالِ آینده نیز متفاوت خواهد بود.
توزیعِ قدرت و ثروت منتج از اشتغال در جامعه امروز ما وضعیتی نامتوازن و البته مردانه است. زنانی که میخواهند در این بازارِ کار برای خود شغلی «مردانه» داشته باشند ناچار باید میان تمرکز بر خانواده و حرفه یکی را برگزینند. انتخابی که برای مردان بسیار ساده مینماید چون زنی در خانه این مسئولیت را تمام و کمال بر عهده میگیرد. ناچار، زنان باید همزمان فشارِ کارِ خانگی را علاوه بر شغل تحمل کنند. پیشنهاد سیاستگذارانِ محافظهکار به این سوال بسیار ساده است: زنان در خانه بمانند و مردان شغل، درآمد و قدرت را تصاحب کنند و بعد خرج زنان را بدهند. علاوه بر اینکه سیاستگذاری با این پیشفرض، منجر به حذف زنان بهعنوان نیمی از جمعیتِ جامعه از بازارِ کار میشود، این نگاه برای خانهداری که شامل وظیفه بسیار مهم فرزندپروری نیز میشود حقوق مستقلی قائل نیست. در واقع «خانهداری» را بهعنوان شغلی زنانه، وظیفه میداند و آن را به ذات، روحیه، انتخاب و ترجیح زنان پیوند میزند.
زنان سالها برای حضور در بازار کار بهقول حکیم «استراتژی بینابینی» را انتخاب کردهاند. یعنی دیرتر ازدواج کردن، کمتر بچه داشتن و استفاده از خدماتِ پولی برای کارهای خانه. اما آیا این استراتژی بینابینی همچنان دوام خواهد آورد؟ بسیاری از جامعهشناسان معتقدند که تغییرات جدی در نسبت جنسیتی در بازار کار در انتظار جوامع است. تغییر در ماهیتِ شغلهای جدید، راه را برای حضور بیشتر زنان باز کرده است. اما همچنان زنان راهِ بسیار طولانی در پشت سر گذاشتن دیوارهای نامرئی عمودی و افقی تبعیض در بازار کار پیش رو دارند.
وقتی برای اولین بار بهعنوان یک مهندسِ زن وارد یکی از بزرگترین صنایع فلزی ایران شدم، یک ماشین با چراغِ گردان قرمز ماشین حامل من را در فضای کارخانه دنبال میکرد. روزی که آنجا را ترک کردم، مانند همکارانِ مرد لابلای تجهیزات میگشتم و در مورد نگهداری و تعمیراتِ آن نظر میدادم. همه همکاران به من تلقین میکردند که زنی هستم متفاوت از دیگر زنان. اما واقعیت این بود که تفاوتِ من با دیگر زنان این بود که فرصت پیدا کرده بودم در مقامِ یک مهندس وارد سایت صنعتی شوم. مهندس بودن نه هوشی استثنایی میخواهد که مردان با آن به دنیا بیایند نه نیاز به قدرت بدنی فوقالعاده دارد، امتیازی است که بازار کار بهپشتوانه نظام هنجاریِ جامعه تنها در اختیار مردان میگذارد.
[1] Joan Acker
[2] Critical Sociology, vol. 30, 1: pp. 17-41. , First Published Jan 1, 2004.
[3] Catherine Hakim
[4] Women, careers, and work-life preferences. British Journal of Guidance & Counselling, Vol. 34, No. 3