فرشتگان آرواره آهنین

من چند سالی است زهرا را می‌شناسم، اولین کار مشترک‌مان پُر از شگفتی این بود که چطور این زن را پیش از این ندیده باشم؟ زهرا یک پژوهشگرِ میدانیِ زبده، یک تحلیلگرِ متواضع و از همه مهم‌تر یک روحِ جستجوگر است…

در کارخانه نوآوری چه می‌کنید خانم آزاد؟

از آبان ۱۴۰۰ تقریباً برایم مسلم بود که باید کارم را عوض کنم. چند سال در شهرداری تهران در دبیرخانه ستاد جلب مشارکت‌های محله‌ای کار کردم، محدود فعالیت کوچکی داشتم که به‌نظرم دیگر قادر نبودم به شکل قابل دفاعی (برای خودم) فعالیتم را ادامه بدهم یا درواقع به‌نظرم رویکردم و کاری که بلد بودم دیگر جایی نداشتند…

برای خاطر زندگان

زنی سرخوش، امیدوار و پُرکار. زنی بازیگوش، مسلط و زیاده‌خواه. زنی که من نمی‌شناسم و نمی‌توانم بین او و امروز خودم نسبتی برقرار کنم. بین آنچه او نوشته و آنچه در سال ۹۸ بر من رفت…

حق نتوانستن

زندگی من به‌عنوان مادر مجردی با شغل تمام‌وقت و در حال نوشتن رساله دکتری در سال‌های اخیر هرگز خالی از اضطراب نبوده است. تقریبا حتی یک نیم‌روز خالی نداشته است. یک نیم‌روز که اضطراب کارهای نکرده و نیمه‌کاره رهایم کرده باشد، یک نیم‌روز که لپ‌تاپم را باز نکرده باشم و خیالم راحت بوده باشد، یک نیم‌روز که بی‌دغدغه با پسرم وقت گذرانده باشم…