کارهای زنانه-کارهای مردانه؛ واقعیت یا برساخت

غلب ما اصطلاح کارهای زنانه و کارهای مردانه را شنیده‌ایم. این‌که فلان شغل یا رشته یا حرفه مردانه یا زنانه است. مارگارت مید معتقد بود که تقسیم کار جنسیتی طبیعی است، او تقسیم بندی‌های زنانه و مردانه را به نقشهای تولید مثلی متفاوت مردان و زنان و به تفاوت‌های نیروی جسمانی بین دو جنس نسبت میداد. همانطور که بسیاری، همین امروز در جامعه ما اینطور فکر می‌کنند. اما ایده‌ای که بعد از مید در میان متفکران اجتماعی پاگرفت این بود که یک نقش اجتماعی صرفاً به‌ویژگی‌های روانی مبتنی بر جنس (زن/مرد) مربوط نیست بلکه بسیار فراتر از آن مربوط است به موقعیتِ اجتماعی فرد، همان موقعیتی که جایگاه فرد را در نظام تقسیم کار نیز مشخص می‌کند.

شهرهای نامرئی: روایت طرد به جای انفعال

. نگاهی به فعل و انفعلات شهری در سال‌های گذشته نشان می‌دهد که این کنش‌ها در مقاطعی فوران کرده و ناگهان تبدیل به طوفان شده است، گیریم نه‌چندان مطلوب یا محبوبِ آنچه ما از کنش جمعی در ذهن داریم. پیشرَوی فضاییِ گروه‌هایِ فرودست، تغییرات سبک‌زندگی که حتی با وجود رانده‌شدن خود را کم و بیش در فضای عمومی ظاهر کرده و سهم خود را از فضا می‌گیرند، گروه‌های اجتماعیِ طردشده‌ای که به‌واسطه مجراهای ارتباطی جدید به حرف می‌آیند و ده‌ها جریان کوچک و متفاوتِ دیگری که زیر پوست شهر حیات دارند و گرچه از متن رانده شده‌اند در حاشیه خود را باز می‌یابند.

   مثل اینکه زیر پوسته شهری که «انفعال» از سر و رویش می‌بارد، شهری نامرئی رفته رفته شکل می‌گیرد که شاید هیچ‌کس حتی خودِ ساکنان ندانند که چه زمان و به چه شکلی، پوسته را می‌شکافد و سربرمی‌آورد